modernism

شدیدا وجدان درد گرفتم...
۱۲۰ تا اسپایدر رو زنده زنده انداختم تو اتانول تا خفه بشن....
میگن آدم کشها هم از این عذاب وجدانا میگیرن اولش ٬ ولی بعدا دیگه این امر واسشون عادی میشه و حتی میتونه پشتوانه محکمی بشه واسه ریس جمهور شدنشون!
سه ماه تابسون ۱۲۰ تا اسپایدر پروزش دادم. امروز تیر خلاصی همشونو زدم....یه ۲۰ ساله دیگه بهم رای بدین ملت!....

SpiderZzzz......



اینروزا به طرز فجیعی دارم از زیر کار در میرم!
صبحا رو که یه نیم ساعتی به خودم تخفیف دادم و ساعت ۱۰ میام سر کار. بعدش چون معمولا آقای ریس نیستش فوری کامپیوترو روشن میکنم میرم سراغ ایمل هام. ۷ تا آدرس ایمل یاهو و ۸ تا هات میل و ۴ تا مسنجرو چک میکنم!تک تک send to all مسج ها رو میخونم و کلی ذوق مرگ میشم! بعد از دو میبینم آقای ریس داره با مرسدس زینگولک دارش میاد. این آقای ریس ما از اون آدم مثبتاست. 
هر کی تو ایران میره PhD میگیره کلی کلاس میزاره تنبون بابا شو هم شده میفروشه یه ماشینی میخره که آبرو مدرکش نره! این آقای رییس ما از اونجا که طرفدار محیط زیست و ورزش و برگشتن به دوران ماقبل تاریخ هست ! با یه دوچرخه جینگول (!) هر روز مسافت ۵۰۰ کیلومتری اینجا تا خونشو میاد!
ولی بی شوخی خوشم میاد آدمای اینجا به یه سری چیزا اهمیت نمیدن. به قول مامانم عقلشون تو چشمشون نیست!  :)
و اما داشتم از روزهای پر تلاش خودم میگفتم.... خلاصه که تا ما میبینیم آقای ریس داره میاد فوری از پشت میز میپرم اونور مثلا من داشتم کار میکردن و اصلا کامپیوتر بازی نمیکردم.
راستی یه توضیحی بدم راجب کارم. اینی که تو پست قبلی نوشتم خواب کرم دیدیم و جویی (یه پسره که قبلا اینجا کار میکرد)  منو وادار میکرد کرم بخورم الکی نبود!
این استاد ما یا همون آقای ریس یه تحقیق داره روی اسپایدر ها یا همون انکبوت خودمون. طرف اصلا تز دکتراشو راجب اسپایدرا نوشته و خلاصه همه زندگیش عشق اسپایدره!
حالا واسه امسال تابسون هم یه سری اسپایدر (حدود ۱۲۰ تا) پرورش داده٬ یا بهتر بگم دادم٬ که منم استخدام کرده که کمک کنم. منم که تنم میخواره واسه کارهای عجیب غریب و کالبد شکافی و بیرون ریختن دل و قلوه (!) کلی ذوق کردم که این پیشنهاد بهم شد. 
یه روز در میون باید به تک تکشون غذا بدم. غذاشونم وقتی کوجولو بودن یکی دو تا مگس سرکه بود و حالا که ماشالا به برکت وجود من پروار شدن :) دو روزی دو تا کرم لارو میخورن. و این همون کرمایی هست که اینجا آدمو مجبور میکنن زنده زنده بخوری! تا ثابت کنی که خیلی پسر شجایی!  البته من هنوز اینقدرا عقلم پاره سنگ ور نداشته که قبول کنم کرم بخورم! و بعد سایز کله و شکم و دست و پاشونو اندازه میگیرم که خیلی حوصله میخواد و منم که چیزی که اعصاب ندارم یهو یکی دو تاسونو میکشم و دور از ژچشم آقای ریس جسد رو سر به نیست میکنم





.. الانم که تقریبا ساعت دو ظهر هست و آقای رییس قبل از رفتنش کلی سفارش کرذ که من حتما کاره وارد کردن data رو تموم کنم و منم به جاش دارم وبلاگ آپ دیت میکنم و خیلی خوش میگذرد!
تازه امروز آقای ریسس بهم گفت چرا من کارهای روز جمعه را تمام نکردم و من رویم نشد بگویم روز جمعه تا شما رفتید منم پشت سرتان جیم شدم!
خلاصه که من خیلی شانس اووردم عنکبوت ها زبان آدم بلد نیستند وگرنه تا الان احتمالا ۶۰ بار اخراج شده بودیم!
آمیییین.....

اِه ه ه...این!!....

چقدر من خوشم میاد هز از گاهی به آرشیو سر بزنم مطالب قبلی رو بخونم. من هیچوقت اهل خاطره نویسی نبودم ولی الان که این وبلاگو دارم میبینیم که چنان حالی از لطف هم نیست یاد گذشته ها. نمونه اش این کشف امروز من که اصلا یادم بهش نبود ولی اگه وقت کنم حتما آپ دیت میکنم.....