حس وطن دوستی از نوع خفن

توی آسانسور دانشگاه با دو تا خانوم دیگه سوار شدم که برم بالا. وسط راه یه مرد ژاپنی/ چینی/ کره ی/ ؟ سوار شد. ظاهرا از بروبچز ساختمون ساینس بود. به یکی از خانوما سلام کرد. بعد خانوم ازش پرسید کجا میری؟ ( البته منظورش کدوم طبقه میری بود) بعد آقاهه که احتمالا لیسنینگش اشکال داشته(!) گفت : آره واای من پریروز اومدم. دوباره ۲ روز دیگه هم باید برم! بعد همچین ناله کنان آهی کشید و گفت ولی ایندفه دیگه معلوم نیست کی برگردم.....

- چرا؟‌  مگه کجا میری ایندفه؟

- ایران!

-چی؟ عراق؟ (تلفظ کنید ایراک!)

- نه ایرا ن! (غلییظ گفت که بفهمه)

بعد من که حس وطن دوستیم گل کرد ۴نعل پریدم وسط حرف مردم : اه ه ه  ایرااان؟ داری میری ایران؟

- آره . میرم شیراز و شایدم تهران!

اینو که گفت منم عین این خوشالا گفتم : ا ه ه ه

i'm from shiraz!!!!!!

یارو یکم سرخ و سفید شد بعد گفت : اه ه راست میگی؟ آره اتفاقا خیلی جای قشنگیه ! یه باغ گل رز داره خیلی خوشکله!

- ( آره جون خودت! تا چند دقیقه پیش داشت آه میکشید!) بله بله خیلی همونی که شما میگی!

بعد اومدم بیشتر شیر فهمش کنم که ایران همچین حای بدی هم نیست ٬ بلکه دفه دیگه کمتر آه بکشه! ولی یهو اون یکی خانومه پرید وسط حرفم و من اونجا یه ۵ دقیقه ای چقندر شدم!

  بعد دیدم نه اینا انگار ول کن نیستن! یه نیگا به دورو ورم کردم دیدم اه من چرا اینجام؟ اینجا که طبقه ی ۷ ٬ من قرار بود برم ۹! بعد فهمیدم جو گرفته بودم دنبال این آقاهه اومده بودم از آسانسور بیرون که شیر فهمش کنم که ایران جای خوبیه!!!!

اصلا اینروزا خیلی جو گرفتدم هر جا میرم باید یه چیزی رو ربط بدم به شقیقه! اون روز رفتم تو آفیس استادمون . بعد یه چیزی شبیه گیلیم آویزون کرده بود به دیوار اتاقش. منم در کمال فضولی و بدون هیچ ربطی به موضوع بحث یهو بهش گفتم! اه  این قالیه ایرانی نیست؟!!!

-چی؟‌ ( نمیدونم واقعا نشنید یا منظورش چیز دیگه ای بود!)

- میگم این که اینجاش طرحش شبیه فرش ایرانیه!

- ایرانی؟ نه فکر نمیکنم. نمیدونم از کجا اومده این!

-بله خسته نباشید!

 

فکر کنم شدیدا نیاز دارم یه سر بیام ایران . عقده ای شدم ظاهرا!

 

 

 

 

syriana

امروز بالاخره همت کردیمو رفتم فیلم syriana رو دیدم. کلی حال کردم با بازی جورجی کلوونی جوون! قیافش آخره شرقی شده بود.

داستانش غم انگیز بود از اونجایی که همه آدم خوبا مردن!  ولی خوب به جو سیاسیش میخورد. یه جاش یارو اینقدر غیر منتظره منفجر شد که من ۶ متر از صندلیم پریدم هوا! تازه اینم نبود! چنان داد زدم نههههههههههه که فکر کنم بقل دستیام هم تا یه چن متری همرام اومد بالا!

یه خورده از فیلم گذشته بود که وارد سالن شدیم. بر خلاف انتظار بیشتره صندلی ها پر شده بود و فقط دو ردیف پایین خالی بود و چند تایی صندلی ردیفهای بالا. منم رفتم سیخ وایسادم بالای سر یه خانومه که کتشو گذاشته بود رو صندلی بغلیش تا بالاخره دو زاریش افتاد و کتشو ور داشت تا من بشینم (همون خانومه که بعدا ۶ متری بردمش تو هوا  ....).

اولش داشت صحنه هایی رو نشون میداد از یه پارتی. همینجور که داشتم سر جام مینشستم یهو دیدم یکی داد زد: چطوری بابی! ....آقا ما اول فکر کردیم باز این برو بچز ایرانی اومد سینما جو گرفتدشون وسط فیلم داد میزنن! بعد دیدم نه بابا صدا مال فیلمه بوده! و تصاویر پارتی هم مال کلاب توی وگاس نبوده بلکه تهران خودمون بوده! خلاصه تا اینجا رو که حال کردیم.....

تنها صحنه های اول فیلم مال ایران بود و بقیه ش یا توی عربستان بود یا آمریکا و یا جاهای دیگه مث لبنان و ... و بیشتر فیلم هم به زبون عربی بود و اردو و انگلیسی البته. تنها جایی که فارسی بود همون اولش بود که تو تهران بود و یه جای دیگه که خود کلونی میاد فارسی حرف بزنه که زاییع  میکنه با اون لهجه ش!  ولی برام جالب بود چرا اونجا که عربی حرف میزنه مث بلبل میشه! حالا دوبله هم که گذاشته باشن روش بازم از لب خونی میشد فهمید که داره یه چیزایی درست بلغور میکنه!

خلاصه که یه جورایی فیلمه باحالی بود حتما توصیه میکنم ببینید اگه مث من تنبل تا حالا حوصلتون نشده بود...

 

کریسمسی دیگر...........

اینجا رو رو به راه کردم و یکم دستی به سروو روی وبلاگ کشیدیمو از این صوبتا! لینکا رو گذاشتم این گوشه. اونایی که کار میکردن و خودم میخونم معمولا. اگه چیزی از قلم مونده بهم یاد آوری کنید بلینکم. نگید بخیل بود. 

این روزا هم بساط کریسمس و سال جدید و عید این خارجکی هاست. ما از ۴ ماه پیش داریم پیامهای تبریک و تهنیت این دوستان ایرانی رو  به این مناسبت دریافت میکنیم هنوزم نفهمیدم این کریسمس چه چیزه خوبی واسه ما داشته تا حالا کی هی تبریک میگن به ادم.

 وسط چله ی زمستون که هست.  بیرون که  نمیشه بری. تازه اگه خیلی زرنگم باشی و بخوای بری به ریش خودت خندیدی٬ بیرون که خبری نیست. یعنی واقعا عبارت پر معنای : غو پر نزدن  همینجا بسیار کاربرد داره.  شما یک مغازه تو این شهر پیدا کردی که باز باشه آقا شام مهمونه من (تریپ اینا که خیلی میخوان مرام بذارن)!  نه فستیوالی نه مراسمی. من نمیدونم اینا با چیه این روزهای هالیدی حال میکنن؟ این خونه های همسایه ما که به طور معمول یکی دو تا آدم توش پیدا میشد الان یه هفته س همه چراغاشون خاموشه.  حالا میگیم رفته باشن خونه ی هم . آخه بالاخره تو این شهر یکی دو تا خونه باید باشه که مهمونیه توش باشه و شلوغ پلوغ بشه! دریغ از چنین صحنه.... من که از بیکاری همه تعطیلات رو یا پشت پنجره ذاغ سیاه چوب میزدم یا تو خیابونا الکی واسه خودم میگشتم یه خونه ندیدم که آثار حیات توش یافت بشه! از بیکاری به سماق معتاد نمیشی که میشی. ۲۴ ساعت چت نمیکنی که میکنی. حالت دیگه داره از قیافه ی کذایی یاهو ی خندان بهم میخوره ها ولی در عین حال معتادم شدم!

من قبل از کریسمس هی میرفتم تو این مغازه ها هی میبینی مرم انگار هول افتادن! آقا یاروو خرج نکنه میمیره. لازم نداره ها باید بخره! بکی یه لیست ۵ ٬ ۴ صفحه ای دستشونه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توش پیدا میشه. توی هر فروشگاهی که میری هم آهنگ کریسمس و let snow let snow به راهه که هی مردمو وسوسه کنه برای خرید. اونروز دختره سر کارم میگفت پنج شش تا شلوار جین خریده واسه خودش. انگار که بقیه سال در مغازه ها رو تخته میکنن اینا هم اگه ۶ تا شلوار نخرنن لخت میمونن! خلاصه که همه دلخوشیشون یه جورایی شده خرید. یه زمانی سر سال که میشد یه دست لباس نو میخریدی کلی هم ذوق میکردی تا آخره سالم دیگه زیاد خبری نبود مگه خیلی لازم بشه یا مناسبت خاصی باشه. الان اول سال یه جین لباس میخری. یه هفته بعدش حوصلت سر میره ازشون میری یه جین ۱۲ تایی دیگه میخری!  خالا کاش یکی شو هم یه بار میپوشیدی!

به هر حال فرا رسیدن کریسمس و سال میلادی جدید به شما و خانواده ی محترمتان هیچ ربطی نداره الکی خودتونو قاطی نکنید! :) ( آف لاینهای رسیده توسط یاهو!)