درود!......... خوب بعد از کلی وقت یه خورده حسش اومد که اینجا رو آپ دیت کنم. راجب مطلب قبلی هم که بعضی ها اعتراض کردید .... به هر حال من که شخصا خیلی با این شعره حال کردم تازه کلی هم دلم خنک شد! حالا دیگه نمیدونم بعضی از شما چه دیدی نسبت به این عربا دارید که یا دلتون واسشون سوخته و یا به هر دلیلی این نوشته های منو باور نداشتید و اعتراض کردید. ولی من که خودم ور دل این عربا زندگی میکنم شدیدا این فرهنگشون و به خصوص طرز فکر و نگاهشون به جنس مخالف حالمو به هم زده . حالا چه مرداشون که از نظر بد چشمی شهره عالمن و چه زناشون که این خفت رو پذیرفتن که به عنوان هووی پنجم یا ششم صیغه بشن. البته خوب مسلما همه جا استثنا پیدا میشه ولی من منظورم اکثریت بود. و این خصوصیات به خصوص در اونهایی که نژادشون هم عربه پیدا میشه ( نه اونهایی که فقط به زبون عربی صحبت میکنن.....). حالا از این مباحث که بگذریم من اینروزا شدیدا در اماده سازیه اساس مسافرت هستم . اونم از نوع سختش! چرا که مقصد ایران هست و میزبان هم فامیل پرتوقع ! آخه من نمیدونم کدوم آدم بی ملاحظه ای این فرهنگ سوغاتی خریدن رو بین ما ایرانی ها رواج داد که باعث شده ما به جای اینکه واسه رفتن به ولایت کلی خوشال باشیم هی مدام دلمون شور بزنه که واسه این کم خریدم یا مال اون این شکلیه و مال اون اون شکلیه! تازه این همه هم که شور میزنی و چیز میخری و خودتو میکشی که هیچکی از قلم نیوفته آخرش هم یکیشون چشم و ابرو میاد که مال من کمتر از اونه و واسه اون بیشتر اووردید. خلاصه ما هم این روزا هی از این فروشگاه ه اون فروشگاه دنبال سوغاتی. حالا یکی دو تا هم که نیستن! یه ۶۰۰ نفری خاله و عمه و دختر عمه و پسرخاله و ..... تازه وقتی هم که میفهمن یکی از مسافرت میاد این درو همسایه ها هم احساس آشنایی بهشون دست میده و هی میان دیدنیمون . انقدر میان تا بالاخره آدم رو تو رودربایستی خفه میکنن و مجبورت میکنن که تا کٍش تمبونت رو هم ببخشی! تازه اگه حساب اینا رو هم از قبل بکنی آخرش وقتی وارد فرودگاه میشی در جمع استقبال کنندگان یک سری غریبه میینی که گویا تازه فامیل شدیم چرا که این پسر خاله دختر خاله ها لطف کردن و هر چی عقد و عروسی و نامزدی و بچه زاییدن بوده قبل از اینکه ما برسیم انجام دادن که اهل و ایال هم کم نسیب نمونن! خلاصه خدا نسیبتون نکنه که ایرانی جماعت اسب پیشکش رو با دندون طلا هم قبول نداره........... |